پادشاه

پادشاه

خداوند مهربان انسان را پادشاه مخلوقات آفرید.
پادشاه

پادشاه

خداوند مهربان انسان را پادشاه مخلوقات آفرید.

"متنی که برنده ی جایزه ی بهترین متن سال شد"

گوش هایم را می گیرم! 
چشم هایم را می بندم!
زبانم را گاز می گیرم!
ولی حریف افکارم نمی شوم!
چقدر دردناک است فهمیدن...!!!

خوش بحال عروسک آویزان به آینه ماشین،
تمام پستی بلندی زندگیش را فقط میرقصد...!!!

عده ای بزرگ می شوند..


درخت‌ها می‌میرند
عده‌ای عصا می‌شوند
و دستی را می‌گیرند
عده‌ای نیزتبر می‌شوند
بر نسل خویش
عده ای هم چوب کبریت می شوند
برای سوزاندن میلیونها درخت
عده ای هم تخته سیاه میشوند

برای تعلیم اندیشه ها

کاش من نیزدرختی باشم که بی‌اختیار
تراش‌خورده است به میل دیگری
کاش تقدیرم اینگونه ورق بخورد که
دستی را بگیرم ویا
لوح دانشی باشم با یک عمر ماندگاری ..

صبورترین مرد جهان

ساکنان توکیو به تازگی با صبورترین مالک حیوانات خانگی در جهان آشنا شده‌اند : یک پیرمرد صبور که هر روز لاک‌پشت عظیم‌الجثه‌ی آفریقایی خود را برای پیاده‌روی به اطراف شهر می‌برد.

می‌توان لقب صبورترین مرد جهان را به این پیرمرد داد چون با نگاهی کوتاه به اندازه این لاک‌پشت عظیم‌الجثه مطمئناً درک خواهید کرد که پیاده‌روی با این حیوان غول‌پیکر به چه صبر و حوصله‌ای نیاز دارد. احتمالاً این دوست‌های خوشبخت چند سالی است که در کنار یکدیگرند و لاک‌پشت غول‌پیکر قصه‌ی ما هم مسلماً قدر صاحب صبور خود را می‌داند و همیشه در کنار او خواهد بود.

Most-Patient-Pet-Owner-walking-pet-african-spurred-tortoise-sulcata-1

Most-Patient-Pet-Owner-walking-pet-african-spurred-tortoise-sulcata-2

                                                                                                                    به نقل از برای فردا

ذوق و حال

 
 تاریخ اینچنین می‌نویسد که روزی شمس وارد مجلس مولانا می‌شود. در حالی که مولانا در کنارش چند کتاب وجود داشت. شمس از او می‌پرسد که: اینها چیست؟ مولانا جواب می‌دهد: قیل و قال است. شمس می‌گوید: و ترا با اینها چه کار است؟ و کتابها را برداشته در داخل حوضی که در آن نزدیکی قرار داشت، می‌اندازد.
مولانا با ناراحتی می‌گوید: ای درویش چه کار کردی برخی از اینها کتابها از پدرم رسیده بوده و نسخه منحصر بفرد می‌باشد. و دیگر پیدا نمی‌شود؛ شمس تبریزی در این حالت دست به آب برده و کتابها را یک یک از آب بیرون می‌کشد، بدون اینکه آثاری از آب در کتابها مانده باشد. مولانا با تعجب می‌پرسد: این چه سرّی است؟ شمس جواب می‌دهد: این ذوق و حال است، که ترا از آن خبری نیست.
از این ساعت است که حال مولانا تغییر یافته، به شوریدگی روی می‌نهد و درس و بحث را کناری نهاده، شبانه روز در رکاب شمس تبریزی به خدمت می‌ایستد و  تولدی دوباره می‌یابد...