پادشاه

پادشاه

خداوند مهربان انسان را پادشاه مخلوقات آفرید.
پادشاه

پادشاه

خداوند مهربان انسان را پادشاه مخلوقات آفرید.

راز زیبایی

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره .

روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند .

نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت .او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟

یک دفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند .

اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند

اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی .

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد

و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … .

به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود .

آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد

مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت .

آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم

و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم .

پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش میدانستم

و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود !

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند

روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟

همسرم جواب داد :من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم .

و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید . شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت

                                                              ارنستو چه گوارا

آسیاب به نوبت

آسیاب به نوبت

رفت روزی زاهدی در آسیاب
آسیابان را صدا زد با عتاب

گفت دانی کیستم من گفت :نه
گفت نشناسی مرا، ای رو سیه

این منم ، من زاهدی عالیمقام
در رکوع و درسجودم صبح وشام

ذکر یا قدوس ویا سبوح من
برده تا پیش ملایک روح من

مستجاب الدعوه ام تنها وبس
عزت مارا نداند هیچ کس

هرچه خواهم از خدا ، آن میشود
بانفیرم زنده ، بی جان میشود

حال برخیز وبه خدمت کن شتاب
گندم آوردم برای آسیاب

زود این گندم درون دلو ریز
تا بخواهم از خدا باشی عزیز

آسیابت را کنم کاخی بلند
برتو پوشانم لباسی از پرند

صد غلام وصد کنیز خوبرو
میکنم امشب برایت آرزو

آسیابان گفت ای مردخدا
من کجا و آنچه میگویی کجا

چون که عمری را به همت زیستم
راغب یک کاخ و دربان نیستم

درمرامم هرکسی را حرمتیست
آسیابم هم ، همیشه نوبتیست

نوبتت چون شد کنم بار تو باز
خواه مومن باش و خواهی بی نماز

باز زاهد کرد فریاد و عتاب
کاسیابت برسرت سازم خراب

یک دعا گویم سقط گردد خرت
بر زمین ریزد همه بار و برت

آسیابان خنده زد ای مرد حق
از چه بر بیهوده می ریزی عرق

گر دعاهای تو می سازد مجاب
با دعایی گندم خود را بساب...
 
 
                              "مولانا"

قانون کارما

قانون کارما قانون عمل و عکس العمل، تابش و بازتابش است. البته بعضی آنرا تناسخ هم می‏نامند.

یعنی انسان هر چقدر بکارد، همانقدر برداشت می‌کند وهر ستمکاری  بوسیله قانون الهی،

و نیروی قهار خدا، تاوان کردار زشت خویش را خواهد داد. یعنی در هر کجای این جهان پهناور باشی و هر رفتاری داشته باشی خوب یا بد،نسبت به همه ی آنچه  که آفریده شده است بی شک کارمای اعمال شما دیر یا زود، به شما بازمیگردد.

هر نیتی که میکنید و عملی که انجام می دهید دست به دست چرخیده و درست مثل آن به خودمان باز می‏گردد.

یادمه بچه که بودیم وقتی دعوامون میشد بهم میگفتیم:هر چه کنی به خود کنی    گر همه نیک و بد کنی....


یادمان باشد:

هر پسمانده ای که به زمین می اندازیم،

قامت یک نفر را خم می کند